جدول جو
جدول جو

معنی افکنده سم - جستجوی لغت در جدول جو

افکنده سم(اَ کَ دَ / دِ سُ)
کنایه از عجز و زاری بسیار باشد. (برهان) (هفت قلزم). عاجزگشته. زارگشته. (ناظم الاطباء) :
رخش بهرای زر بردن در پیش دیو
پس خر افکنده سم مرکب جم ساختن.
خاقانی.
رخش علل در رهش افکنده سم
علت و معلول در آن هر دو گم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ گَ دَ / دِ سُ)
عاجز و از حرکت بازمانده. (غیاث اللغات). افکنده سم. رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ کَ دَ / دِ سَ)
منفعل. (انجمن آرا). خجل و منفعل و شرمنده. (برهان). سرافکنده:
از شرم آنکه نیست ره آورد به ز جان
چون زلف تو به لرزه فکنده سر آیمت.
خاقانی.
، مراقب. (انجمن آرا). کنایه از مراقبه کردن باشد. (برهان). معنی برهان بوجه مصدری و از نظر دستور غلط است. معنی صحیح چنین است: در حال مراقبه
لغت نامه دهخدا
تصویری از فکنده سر
تصویر فکنده سر
خجل شرمسار، کسی که در حال مراقبه است
فرهنگ لغت هوشیار